ماهیت طبقاتی حزب (از سند اصول و اهداف)
برداشت لنینیستی از مفهوم حزب، سابقهای طولانی از خوردن برچسب «نخبهگرایی» دارد. در حالی که یکی از توضیحات لنین[۱] دربارۀ ترکیب طبقاتی حزب، به تنهایی این افسانه را کنار میزند:
«من در سومین کنگرۀ حزب پیشنهاد دادم که به ازای هر دو روشنفکر، هشت کارگر در کمیتههای حزبی وجود داشتهباشند. آن پیشنهاد، امروز چهقدر نامربوط بهنظر میرسد! امروز باید انتظار داشتهباشیم که سازمانهای حزبی به ازای هر روشنفکرِ سوسیالدموکرات، چند صد کارگر سوسیال دموکرات را در خود جا دهند».
گذشته از این باید توجه کرد که در این گفته یا گفتههای مشابه، «روشنفکر سوسیالیست» در برابر «کارگر سوسیالیست» تعریف شده و بنابراین مقصود از «روشنفکر سوسیالیست»، آن دسته از اقشار غیرکارگری یا به عبارتی خردهبورژوایی و حتی بورژوایی است که هم به دلیل موقعیت خود در جامعۀ اکثراً دهقانی و بیسوادِ روسیه امکان آشنایی با ادبیات مارکسیستی را داشتهاند و هم در عمل به منافع طبقاتی خود پشت پا زدهاند. بسیاری از کسانی که در آن مقطع (یعنی روسیۀ ابتدای قرن بیست) بنا به این تعریف «روشنفکر» بودهاند، در شرایط سرمایهداری قرن بیست و یکم به صفوف طبقۀ کارگر سرازیر شدهاند. کم نیستند شمار مهندسین و پزشکان و وکلا و اساتید دانشگاهی که اگر در روسیۀ تزاری میتوانستند به مقام یک بورژوا ترقی کنند، امروز در ایران بخشاً جزوی از خردهبورژوازی تحت فشار و چه بسا کارگرانی در موقعیت ضعیفتر از یک کارگر ماهر صنعتی تقلیل پیدا کردهاند. بنابراین به این اعتبار مفهوم کلاسیک «روشنفکر» دیگر قابل استفاده نیست. بااینحال اگر قرار باشد این بحث را از حیث طبقاتی به شیوۀ درستی صورتبندی کنیم؛ باید بگوییم که یک حزب پیشتاز انقلابی، پایههایش را هم در میان کارگران، و هم در میان لایههای پایینی خردهبورژوازی رادیکال جستجو میکند. از این منظر این حزب نه فقط به «کارگران سوسیالیست»، که به سایر اقشاری که عملاً در جبهۀ جنبش سوسیالیستی قرار بگیرند هم سخت نیازمند است. چنین حزبی همانقدر که به یک سازماندهندۀ کارگری نیازمند است به پزشک و طراح و وکیل و مترجم هم نیازمند است. این بخش از خردهبورژوازی، مهارت و داشتههایشان را تماماً در خدمت جنبش کارگری قرار میدهد و در عمل اعتبار و اعتماد کارگران را میخرد. در حقیقت «پیوند» این دو بخش است که یک حزب را جلو میاندازد. منتها نکتۀ اصلی و اساسی که در این پیوند نباید فراموش شود آنست که در تحلیل نهایی وزنۀ اصلی پایههای حزب پیشتاز کارگری همیشه به سمت کارگران میچرخد؛ در غیر این صورت، خطر غلبۀ نوسانات خردهبورژوایی همیشه بر سر سازمانهای انقلابی سنگینی خواهد کرد. گرایشهای خردهبورژوایی، خصوصیات طبقاتی خود را هم به درون حزب حمل میکنند؛ فردگرایی، هیجانزدگی در دورۀ اوج مبارزه و ناپیگیری و یأس در دورۀ رکود، تمایل یکسویه به فعالیتهای ذهنی، خودبرتربینی، جاهطلبیهای شخصی و میل به امتیازگیری و غیره. این خطر بالاخص در دورۀ تدارک برای حزب پیشتاز انقلابی که هنوز پایههای کارگری جدی بدان نپیوسته، محتملتر است.
درنتیجه یکی از فاکتورهایی که حزب پیشتاز کارگری را از سایر احزاب خردهبورژوا متمایز میکند، ترکیب پرولتری آن است. هیچ گروه یا جمعی از روشنفکران هر قدر هم که برنامۀ منحصر به فرد و جامعی در اختیار داشته باشد، و هرقدر هم که به ادبیان مارکسیستی اشراف داشته باشد، قادر نیست خود را جایگزین حزبی سازد که ریشه در طبقۀ کارگر دارد. بنابراین، حزب پیشتاز کارگری، برخلاف احزاب و سازمانهای «کارگری» و«کمونیستی» تاکنونی اپوزیسیون چپ ایران، قیّم طبقۀ کارگر نیست، بلکه متعلق به آن است.
[۱] . «بازسازماندهی حزب»؛ ۱۹۰۵