تاریخچۀ مختصر استالینیسم در سوئد
متن زیر، سومین و آخرین مقاله از مجموعه مطالبی است که در «اوفِنسیو»، نشریۀ حزب سوسیالیست عدالت (شاخۀ کمیتۀ انترناسیونال کارگری سوئد) در سال ۲۰۰۴ منتشر شده بود.
برگردان: آرام نوبخت
***
«هدف حزب کمونیست، وفاداری به آموزگار خود است. ما استالین را می خوانیم، ما استالین را مطالعه می کنیم، ما به استالین گوش می دهیم و از خلال استالین است که می آموزیم. این گونه است اعتقاد کمونیستی به استالین، در سرتاسر جهان. استالین، شوروی است؛ استالین، حزب است؛ استالین، انترناسیونالیسم پرولتری است؛ استالین، صلح است»
این تجلیل خوفناک، سال ۱۹۴۹، در روز ۷۰ سالگی دیکتاتور شوروی، ژوزف استالین، در روزنامۀ «عصر ما» (Vår Tid) ارگان حزب بهاصطلاح «کمونیست» سوئد، منتشر شد.
حزب کمونیست سوئد (SKP)، تا آن زمان از هر خط، چرخش و زیگزاک استالین به مدت ۲۰ سال دفاع کرده بود. به عنوان مثال:
· سال ۱۹۳۲: سوسیال دمکراسی آلمان، تهدیدی بزرگتر از هیتلر بود.
· سال ۱۹۳۵: احزاب کمونیست همه جا می باید به دنبال ایجاد «جبهه های خلقی» با احزاب بورژوایی در برابر فاشیسم می بودند.
· سال ۱۹۳۶: رهبران کمونیستی که پس از محاکمات مسکو اعدام شدند، چندین دهه عمّال و کارگزاران فاشیسم بوده اند. اتحاد شوروی در عوض به عنوان یک بهشت توصیف می شد.
· سال ۱۹۳۹: معاهده با هیتلر، ضامن صلح روسیه به شمار می رفت.
· سال های ۱۹۴۱-۱۹۴۵: برای حمایت از اتحاد استالین با ایالات متحدۀ امریکا و بریتانیا در جنگ جهانی دوم، باید به هر تلاش ممکن دست زده می شد.
در همان حال که پیامد جنگ، رهایی از فاشیسم در اروپا و پیروزی عظیم ارتش شوروی بود، همین امر قدرت استالین را بیش از پیش تقویت کرد.
در میانۀ جنگ، در سال ۱۹۴۳، استالین به طور یکجانبه «انترناسیونال کمونیست» را تعطیل کرد، اما احزاب ظاهراً مستقلِ «کمونیست»، همچنان همان مهملات استالینیستی را یدک می کشیدند و چشمانشان همواره به مسکو دوخته شده بود.
تا زمانی که SKP وجود داشت، خصوصیات استالینیسم نیز باقی ماند و پس از تغییر نام به VKP (حزب چپ- کمونیست ها) ادامه یافت، و بخشاً حتی امروز هم که حرف «K» از این نام حذف شده، به قوت خود باقی است.
استالینیسم، علائم تجاری ملی خود را دارد. SKP همیشه مشغول تمجید از یک کشور بود؛ از روسیه گرفته تا چین و کوبا. تمام تقلای استالینیسم، معطوف به اتحاد یا اتحادهایی با احزاب بورژوایی «مترقی» است. رهبر VPK، «لارش ویرنر»، خواهان اتحاد با «حزب میانۀ سوئد» بود که در بین کشاورزان پایه داشت. SKP در دهۀ ۱۹۵۰ علیه سلاح های هسته ای کارزاری به راه انداخت و مطلقاً حرفی از سوسیالیسم نزد، چرا که این مرحله، فعلاً معطوف به «صلح» بود. استالینیسم بر مبنای دیکتاتوری در درون احزاب خود ساخته شد، بدون هیچ حقی برای اعتراض. در اتحاد شوروی، منتقدین اعدام شدند و در سوئد، اخراج.
رهبران کنونی «حزب چپ» در سوئد می گویند که مشغول نسخه برداری از هیچ گونه «مدل خارجی» نیستند، بلکه مسیر «دمکراتیک» خود را دنبال می کنند. با این حال این موضع گیری جدید نیست. در سال ۱۹۴۶، رهبر SKP، «سِوِن لیندِروت»، به پارلمان تضمین داد که حزب خواهان «راه سوئدی» بر مبنای «دمکراسی سوئدی» است. مسألۀ ملی سازی به گفتۀ او «در رأس دستور برنامه» نبود.
مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، نه به معنای گسست از استالینیسم به عنوان یک دستگاه، بلکه رهبران جدید بود. در سال ۱۹۵۶، رهبر جدید اتحاد شوروی، «نیکیتا خروشچف»، به نقد استالین (و نه دستگاه استالینیسم) پرداخت. با این حال نمایندگان SKP و دیگر احزاب تا ماه ها این سخنرانی را مخفی نگه داشتند تا بالأخره مسکو آن را علنی کرد. SKP به روال همیشه هیچ نظری- دیگر چه رسد به نقد- در این مورد نداشت.
تا پایان جنگ جهانی دوم، SKP همچنان قادر به جذب کارگران بود. تهدید از سوی فاشیسم، استفادۀ سرمایه داران از اعتصاب شکنان، همکاری میان کارفرمایان و سوسیال دمکرات ها، همه و همه فضا را برای حزب کمونیست مهیا می کرد. این واقعیت که انتقاد به روسیه عموماً از جانب نیروهای راستگرا بود، کار را برای SKP راحت تر می کرد. تنها رهبری حزب بود که از انتقادهای تروتسکی و احزاب تروتسکیست اطلاع داشت (چنین حزبی درسوئد وجود نداشت). در حالی که اعضا بی اطلاع از موضوع باقی نگاه داشته می شدند.
با این حال در دهۀ ۱۹۶۰، حمایت از اتحاد شوروی به یک تعهد تبدیل شده بود. رهبری حزبی بدون هرگونه توضیح استالینیسم یا اشتباهات خودشان، بر «روش های دمکراتیک» تأکید داشت و حتی اشاره ای جزئی کرد که همه چیز در روسیه تمام عیار و بی نقص نیست. اما با رادیکالیزه شدن فضا در دهۀ ۱۹۷۰ و پدید آمدن گروه های جدید چپگرا، فرایند «سوسیال دمکراتیزه کردن» جامعه رو به آهستگی گذاشت. اتحاد شوروی و اروپای شرقی هنوز برچسب «سوسیالیست» را با خود حمل می کردند.
تنها با سقوط استالینیسم در سال های ۱۹۸۹-۱۹۹۰ بود که رهبری VKP در آن مقطع نیاز به «برخورد کردن» با تاریخ حزب را مطرح کرد. از این جا بود که «حزب چپ» زاده شد، حزبی که هنوز تا امروز قادر نبوده هیچ تحلیلی از استالینیسم داشته باشد.
مبارزۀ «اوفنسیو» علیه استالینیسم
در این جا سه مثال از «اوفنسیو»، نشریۀ حزب سوسیالیست عدالت، دربارۀ حزب کمونیست و استالینیسم نقل می شود:
· سال ۱۹۷۷: جدایی «حزب کارگران-کمونیست» (APK) از VPK
انشعاب از حزب کمونیست در سال ۱۹۷۷، امروز به عنوان گواهی ارائه می شود که «پیروان مسکو» حزب را ترک کردند. اما اوفنسیو در سال ۱۹۷۷ نوشت: «در واقع، انشعاب غیرضروری است. هیچ گونه اختلاف روشنی میان این گروه ها وجود ندارد»، «وقتی VPK در شهر لوند در یک تظاهرات با مثلاً شعار “دمکراسی سوسیالیستی در اروپای شرقی” شرکت کرد، از سوی هم منشعبین و هم رهبری حزب محکوم شد». «هیچ حزب کمونیستی در اروپی غربی نیست که بتواند ترور استالینیسم را توضیح دهد- تسویه ها، اخراج های گستردۀ میلیونی و اعدام ها، به طوری که تمامی اعضای کمیتۀ مرکزی حزب بلشویک کشته شدند، به استثنای خودِ استالین». «تحلیلی از اروپای شرقی در این احزاب وجود ندارد. بروکراسی های شرقی، به عنوان “دولت های سوسیالیستی، جایی که سوسیالیسم در حال ساخته شده است» خطاب شدند. چرا نمی پرسند در جایی یک باند بروکراتیک به اسم طبقۀ حاکم بر حزب و دولت حکمفرما است، چه نوع سوسیالیسمی در حال ساخته شدن است؟ حتی برخورداری حقوق موجود در دمکراسی های بورژوایی هم در اروپای شرقی جایز نیست. حق تشکل، اعتصاب، برگزاری میتینگ، تظاهرات، رأی گیری و غیره. چگونه چنین چیزی امکان پذیر است، وقتی سوسیالیسم جامعه ای در سطح عالی تر با حقوق دمکراتیک و آزادی پیشرفته تر نسبت به جامعۀ سرمایه داری است؟»
· ۱۹۸۰-۱۹۸۱: شورش در لهستان
در اوت ۱۹۸۰، طبقۀ کارگر لهستان علیه استالینیسم دست به شورش زد. سازمان های جدید کارگری، در حال به چالش کشیدن حزب «کمونیست» حاکم بودند. در دسامبر ۱۹۸۱، رهبر جدید حزب کمونیست، ژنرال «یاروزلسکی»، کودتایی نظامی را سازمان داد که خیزش کارگران را درهم شکست. تحلیل هایی که روزنامۀ اوفنسیو در ژانویۀ ۱۹۸۲ داشت شامل مقاله ای مجزا می شد زیر عنوان «VKP و لهستان: بحران استالینیسم». در این مطلب، مقالات نشریۀ VKP با نام «روز نو» (Ny Dag) در طی یک سال و نیم بررسی شده بودند: «در ابتدا، کوچکترین اشاره ای به اعتصاباتی نشد که در تابستان ۱۹۸۰ آغاز شدند، مگر پس از گذشت شش هفته، و آن هم با صدور یک بیانیۀ رسمی از تبلیغاتچی دفتر سیاسی حزب!»
مقالۀ اوفنسیو نقل قول هایی از کنگرۀ VKP می آورد که در آن از «احیای» حزب کمونیست لهستان تمجید و اعلام شده بود: «بله، رهبری VKP خواهان “رفرم” و “احیا” بود، اما نه بیش از آن چه رهبری حزب لهستان انجام داد. و این رهبری وادار شد به خاطر فشار مبارزۀ کارگری، چنین کند».
درست طی دو ماه پیش از کودتای یاروزلسکی، دبیر بین المللی VKP اظهار داشته بود: «خوشبختانه، هیچ چیز دال بر آن نیست که یاروزلسکی خواهان راه حل نظامی برای بحران لهستان است».
بر عکس، اوفنسیو طی این رویدادها تأکید کرد که کارگران لهستانی نمی توانند با دیکتاتوری استالینیستی در قدرت شریک شوند. کارگران مجبورند برای تحقق مطالبشان همچون حقوق دمکراتیک و بهبود شرایط، رژیم را سرنگون و قدرت را خود تسخیر کنند.
۱۹۸۹: سازمان «جوانان کمونیست» (KU)، تروتسکیست ها را اخراج و از چین تمجید می کند
در ژوئن ۱۹۸۹، پنج تن از هواداران اوفنسیو از لیگ جوانان VPK اخراج شدند. یکی از اخراج شدگان در اوفنسوف گفته بود:
«ما خواهان این هستیم که جوانان کمونیست و VPK باید از کلیۀ بقایای استالینیسم گسست کند».
یکی از میهمان های افتخاری در کنگرۀ KU در بهار آن سال، نمایندۀ حزب کمونیست چین بود. او تنها چند هفته پیش از کشتار دانش جویان و کارگران در میدان «تیان آنمن» پکن، با فرمان حزب کمونیست چین، مورد ستایش قرار گرفته بود. در کنگره، از حضور گزارشگران اوفنسیو، برخلاف حضور رسانه های بورژوایی نظیر «روزنامۀ روز» (Dagens Nyheter)، ممنوعیت به عمل آمد.
چند هفته پیش، معاون نخست وزیر چین، «وو یی» از سوئد دیدار کرد. سازماندهنگان سفر او، حکومت سوئد و تعدادی از شرکت های بزرگ بودند. آیا کسی یک کلمه نقد به این «کمونیست» از طرف سیاستمداران راستگرا شنید؟
چین هنوز از طرف حزب «کمونیست» اداره می شود. دیکتاتوری بی رحم به هر نوع اعتراض کارگری حمله می برد. اتحادیه های کارگری واقعی غیرقانونی هستند و رهبران شان در زندان.
پس چرا دبیر حزب سوسیال دمکرات، «ماریتا اولفسکوگ»، اعتراضی به بازدید «وو یی» نکرد؟ چرا رهبر حزب دمکرات مسیحی خواهان «تبرا جستن» و عذرخواهی عمومی نشده است؟ این کاری است که هر دو در کارزار خود علیه «کمونیسمِ» حزب چپ کردند.
منافع اقتصادی هرگز دروغ نمی گویند. چین بزرگ ترین بازار اریکسون است، بزرگ ترین شرکت در بورس اوراق بهادار سوئد. وُلوو در حال سرمایه گذاری میلیاردی در چین است. شرکت های فولاد و معدن، از قِبَل تقاضای چین سودهای نجومی می برند. در این وضعیت، «اصول» سیاستمداران حکومتی، وزن چندانی ندارد. وقتی نخست وزیر، «یوران پرشون»، چند سال پیش از چین بازدید کرد، از «ثبات» کشور تمجید کرد. سوئد اکنون آمادۀ حمایت از طرح پیشنهادی فرانسه برای رفع تحریم های اتحادیۀ اروپا علیه چین است.
بازدید «وو یی» تقریباً به طور کامل محرمانه نگاه داشته شد. تنها معترضین، جوانانی از حزب سوسیالیست عدالت و کارزار آن با نام «جوانان علیه نژادپرستی اروپا» (Elevkampanjen) بودند که از طریق اطلاعات منتشر شده بر روی وی سایت chinaworker.org آگاهی یافته و بسیج شده بودند.
در بحث پیرامون تاریخ «حزب چپ»، ریاکاری نیروهای راستگرا هیچ حدّ و مرزی ندارد. سرپرست سازمان جوانان لیبرال، در صف جلوی این کارزار بوده است. همین فرد، «فردریک مالم»، یکی از مدافعین اصلی جنگ امریکا در عراق بود. نتیجۀ جنگ، تاکنون، بین ۱۵ تا ۴۰ هزار کشته در عراق بوده است، همراه با افزایش خطر تروریسم در سطح جهانی. «فردریک مالم» نیز به دلیل حمایت از طرح جنگی بوش، نئوکان ها و شرکت های نفتی، دستش در خون آلوده است. اما چه زمانی او عذرخواهی خواهد کرد؟
تاریخ سرشار است از نمونه های مشابه یا بدتر جنایات سرمایه داری است، از استعمارگری تا جنگ ویتنام. با این حال مسأله بر سر «بحث های جذاب» نیست، بلکه یافتن یک حقیقت مشترک است. مسأله دربارۀ منافع طبقاتی کاملاً متضاد است. منافع کوتاه مدت سهام داران بزرگ شرکت وُلوو، همان منافع کارگران چین نیست. این تضادها چیزی نیستند که بتوانند در بحث حل شوند.
مبارزۀ طبقۀ کارگر، برای حقوق دمکراتیک و پایان استثمار سرمایه داری، مبارزۀ سوسیالیستی است. با احزاب سوسیالیستی واقعی کارگران است که باید علیه سرمایه داری و استالینیسم، و برای یک جامعۀ سوسیالیستی و دمکراتیک در مقیاس جهانی مبارزه کرد.
۱۸/۱۱/۲۰۰۴