احیای میلیتاریسم آلمان: یک سال بعد
پیتر شوآرتس / برگردان: آرام نوبخت
یک سال پیش در همین روز «یوآخیم گاوک»، رئیس جمهور آلمان، اعلام کرد که آلمان بار دیگری در تلاش برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی است.
«گاوک» طی سخنرانی خود در «روز وحدت آلمان» به مناسبت اتحاد دوبارۀ آلمان پس از فروریختن دیوار برلین، خواهان آن شد که آلمان متناسب با قدّ و قوارۀ خود «در اروپا و جهان» ایفای نقش کند. او اعلام کرد که «در دنیای سرشار از بحران ها و طغیان ها»، این کشور به یک سیاست نظامی و خارجی به مراتب تهاجمی تر نیازمند است.
با گذشت یک سال، این جهتگیری نه تنها سیاست خارجی آلمان، که همین طور سیاست داخلی آن را تعیین می کند. برلین در حال ایفای یک نقش نظامی و سیاسی فعال در دو مداخلۀ امپریالیستی مهم است: یکی در اوکراین و دیگری در خاورمیانه. احزاب اصلی و رسانه ها با تبلیغات جنگی بی امانی که یادآور یک دیکتاتوری هستند، این سیاست را تقویت کرده اند. جاسوسی دولتی و سازوبرگ سرکوب به طور سیستماتیک برای هدف قرار دادن هر گونه اعتراض در حال گسترش هستند.
«آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان و «فرانک والتر اشتاینمایر»، وزیر خارجۀ آلمان، در اوکراین پا جای پای هیتلر و ویلهلم دوم می گذارند. در جنگ جهانی اول، عقب راندن مرز روسیه و کنترل بر اوکراین از جملۀ اهداف اصلی رایش آلمان بود. کارزار شرق هیتلر نیز تداوم بلاانقطاع همین اهداف به شمار می رفت. در آن مقطع، سلطه بر «اروپای مرکزی» (Mitteleuropa) همچون کلید صعود آلمان به یک قدرت جهانی در نظر گرفته می شد. امروز حکومت آلمان با الحاق اوکراین به یک اتحادیۀ اروپای زیر سلطۀ برلین، همین هدف را دنبال می کند.
ماهیت بنیادی این چرخش تهاجمی در سیاست آلمان به شکل بازگشت به گذشته، با رویکرد آلمان نسبت به روسیه آشکار می شود. در سال ۲۰۰۱، پرزیدنت ولادیمیر پوتین با تشویق حضار در «بوندستاگ» رو به رو شد؛ اما اکنون همین فرد به عنوان شرّ اصلی ترسیم می شود. نخبگان آلمان به جای اولیگارش های روس اکنون مشغول به آغوش کشیدن همتایان اوکراینی خود، از جمله بادیگاردهای فاشیست آن ها هستند.
آلمان هنوز هواپیمای جنگی به خاورمیانه اعزام نکرده است. آلمان هنوز فاقد پایگاه و ناو هواپیمابرِ لازم برای ایفای نقشی بزرگتر در «ائتلاف کشورهای مایل» به رهبری حکومت اوباما است. با این حال حکومت آلمان با عرضۀ سلاح به پیشمرگه های کُرد نخستین تاس خود را در این منطقۀ غنی انداخته است. آلمان به خوبی آگاه است که بمباران شبه نظامیان تروریست دولت اسلامی، تنها مقدمۀ بازتقسیم امپریالیستی خاورمیانه است، روندی که طی آن اتحادها و خطوط مقدم همواره تغییر خواهند کرد. و این بار آلمان مصمم است که وارد بازی شود.
سخنرانی «گاوک» پیامد یک توطئۀ سیاسی بود. پس از رأی ممتنع آلمان در جنگ لیبی، سیاستمداران از هر قماش، ژورنالیست ها، آکادمیسین ها، مقامات نظامی و نمایندگان شرکت های بزرگ، در باب ضرورت یک سیاست خارجی جدید و تهاجمی برای آلمان داد سخن دادند. نتیجۀ این امر یک سند استراتژیک با عنوان «قدرت نو، مسئولیت نو» بود. «گاوک»، «روز وحدت آلمان» را انتخاب کرد تا رسماً سومین تقلای آلمان برای تبدیل شدن به قدرت جهانی را اعلام کند.
چرا طبقۀ حاکم آلمان دوباره خواهان جنگ است؟ دوره ای که سرمایه های بزرگ آلمان می توانستند بی سر و صدا امور جهانی خود را در سایۀ ایالات متحده پیش ببرند مدت ها است که سپری شده. بحران سرمایه داری جهانی، که نظام مالی جهانی را به لبۀ پرتگاه فاجعه در سال ۲۰۰۸ کشاند، به تمامی مناسبت بین المللی خصلتی شدیداً حاد می بخشد.
طی سی سال گذشته امریکا به منظور جبران انحطاط اقتصادی خود از طریق برتری نظامی اش، به یک جنگ از پس دیگری دامن زده است. نبرد برای مواد خام، بازار و سود، بیش از قبل با ابزارهای نظامی پیش برده می شود. وقتی وزیر خارجۀ آلمان، «اشتاینمایر»، گفت که آلمان «بزرگتر و مهمتر» از آن است که خود را «صرفاً به اظهار نظر دربارۀ سیاست جهان از گوشۀ گود» محدود کند، مقصودش همین بود. این همان زبان رک و راست امپریالیسم آلمان است.
در پس احیای میلیتاریسم آلمان، تنش های تند اجتماعی در آلمان و اروپا قرار دارد. سیاست های ریاضتی بی رحمانۀ برلین و بروکسل قارۀ اروپا را به سر حدّ انفجار اجتماعی کشانده است. ده ها میلیون نفر در سرتاسر اروپا در فقر و بیکاری مفرط زندگی می کنند، در حالی که اقلیتی ممتاز با پول های ارزانی که بانک مرکزی اروپا همچون سیل به بازارهای اروپا سرازیر کرده، بدمستی کرده است.
همان طور که لنین گفت، امپریالیسم «سرتاسر ارتجاع سیاسی است». میلیتاریسم تنازعات داخلی را به سوی یک دشمن خارجی منحرف می کند، پس مانده های مرتجع جامعه را بسیج و در داخل کشور یک وضعیت فوق العاده اعمال می کند.
همۀ این ها به خوبی به اثبات رسیده است. یک سال پس از سخنرانی «گاوک»، رسانه های آلمان روزانه مشغول آژیتاسیون علیه روسیه و مطرح کردن خواست افزایش هزینه های دفاعی هستند و حکومت را به بزدلی متهم می کنند، چرا که که هنوز بمب های خودش را بر سر عراق نریخته است. در عین حال، مورخین قلم به مزد می کوشند جنایات آلمان در هر دو جنگ جهانی قرن بیستم را کوچکتر جلوه دهند.
در حال حاضر احیای میلیتاریسم آلمان تحت پوشش چتر «ناتو» صورت می گیرد. اعضای ناتو از تسلیح دوبارۀ آلمان حمایت می کنند و از آلمان می خواهند که سهم نظامی عمده ای ایفا کند. اما این هماهنگی میان آنان فریبنده است. در پس این چهرۀ بیرونی، «شرکای» ناتو یک دیگر را با ظن و تردید نگاه می کنند و مشغول جاسوسی از هم هستند. فرانسه نیز از نظر دور ندارد که دشمن بزرگش در سه جنگ مهم، بار دیگری دارد مسلح می شود. با وجود تمام حرف ها دربارۀ منافع مشترک، آلمان و امریکا به عنوان رقبای اقتصادی در آسیا، خاورمیانه، افریقا و امریکای لاتین در حال رویارویی با یک دیگر هستند.
بازگشت امپریالیسم آلمان به میدان های نبرد دنیا، مانند بازگشت ژاپن، یک فاکتور عمیقاً بی ثبات کننده در یک جهانِ نقداً بی ثبات است. سرعت این رویداد، معیار سنجش سرعت حرکت امپریالیسم به سوی یک جنگ جهانی جدید است.
اگر طبقۀ کارگر مداخله نکند، بشریت با یک فاجعه تهدید می شود. اکثریت مطلق مردم آلمان، درست مانند مردم جهان، با جنگ و میلیتاریسم مخالف هستند. با این حال این مخالفت در سیاست رسمی هیچ مجرایی برای ابراز وجود نمی یابد. همۀ احزاب، از «دمکرات مسیحی» گرفته تا «سوسیال دمکرات ها»، «سبزها»، «حزب چپ»، از سیاست خارجی تهاجمی جدید حمایت می کنند.
وظیفۀ استراتژیک محوری در مبارزه با جنگ، بنانهادن حزبی است که طبقۀ کارگر بین المللی را بر مبنای یک برنامۀ سوسیالیستی متحد کند: حزب برابری سوسیالیستی و کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم. مبارزه علیه میلیتاریسم و جنگ به طور تنگاتنگی با مبارزه علیه دلیل ریشه ای آن یعنی نظام سرمایه داری پیوند خورده است.
وبسایت کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم بازگشت امپریالیسم آلمان را گام به گام تحلیل کرده است. حزب برابری سوسیایستی در یک کنفرانس ویژه به تاریخ ۱۳ و ۱۴ سپتامبر قطعنامه ای را تصویب کرد که جهتگیری سیاسی برای مبارزه علیه جنگ را نشان می دهد. ما خوانندگان خود را تشویق به مطالعۀ این سند و تصمیم گیری برای پیوستن به این مبارزه برای سوسیالیسم می کنیم.
۳ اکتبر ۲۰۱۴